نقد و بررسی فیلم john wick 2 در مجله تخصصی نقد و بررسی راتن تمیتوز
در سال ۲۰۱۴ دو طراح کارکشتهی صحنههای بدلکاری به اسمهای چاد استاهلسکی و دیوید لیچ، ستارهی کارکشتهی اکشنی به اسم کیانو ریوز را استخدام کردند، اسم خفنی مثل «جان ویک» را برایش انتخاب کردند و با اسلحه دادن به دستش، او را مثل سگی وحشی که منتظر فرمان صاحبش است رها کردند تا در قالب یک لشکر تکنفره، تکتک دشمنانش را تکه و پاره کند و یک سازمانِ مافیایی را متلاشی و یک ژانر سینمایی مُرده را زنده کند. داستان انتقام این مرد خیلی زود به موفقیت بزرگی دست پیدا کرد. «جان ویک» زندهکنندهی سینمایی بود که خیلی وقت است از هالیوود رخت بسته است.
هالیوودی که به اکشنهای بیجان و فانتزی و خشک و قلابی ابرقهرمانی چسبیده است و اگر در هر فیلم چندتا بنای معروف را خراب نکند، راحت نمیشیند. هالیوودی که معتادِ استفادهی افراطی از جلوههای کامپیوتری شده است و حتی مجموعههای مشهوری مثل «بورن» هم که زمانی یکی از سردمدارانِ اکشنهای سرگرمکننده و بزرگ آمریکا بودند، به جایی رسیدهاند که از حرص و طمعِ استودیوهای هالیوودی در امان نیستند و شکوه گذشتهشان را از دست دادهاند.
فیلم جان ویک ۲ یک اشتباه مرسوم دنبالهها را تکرار نمیکند یعنی آغاز سریع یک داستان جدید و نامرتبط که تنها خط اتصالاش با قسمت قبلی، چند شخصیت است.
در همان فصل آغازین، به ما یادآوری میشود که «بابا یاگا» افسانهای کیست و چه قابلیتهایی دارد. کسی که حاضر است برای سگاش، ۸۰ نفر آدم بکشد، کسی که با یک مداد هم میتواند دخل چند نفر را بیاورد! کارگردان، «چاد استاهلسکی» (Chad Stahelski) و نویسنده، «درک کُلستَد» (Derek Kolstad) در همین ابتدای کار، با یک تیر دو نشان زدهاند.
هم یک مقدمه و آشنایی برای کسانی که شاید قسمت قبلی را ندیدهاند و هم یک یادآوری و تجدید خاطره برای دوستداران قسمت اول. او پس از آن که ماشیناش را پس میگیرد، به خانه بازمیگردد، خانهای که قطعا آن را به یاد دارید و میدانید که یک زمانی در زیر زمین آن، تعدادی اسلحه خاک شده بوده است. ما در ادامه با دو شخصیت قسمت قبلی هم دیدار میکنیم، «اورلیو» (Aurelio) با بازی «جان لگویزمائو» (John Leguizamo) و «جیمی»، همان پلیس از خدا بیخبر که هر بار جان را میبیند، از او میپرسد «بازهم داری کار میکنی؟». پس از یک مقدمه خوب، داستان اصلی آغاز میشود و همان چیزی را ارائه میدهد که مخاطب در انتظارش بود، آشنایی بیشتر با دنیای بزرگ زیرزمینی قاتلان و خلافکاران.
«جان ویک ۲» تکتک ماموریتهای دشواری را که یک دنباله برعهده دارد با موفقیت انجام میدهد و حتی پایش را فراتر از آنها میگذارد و به درجهای از تکامل میرسد که کمتر قسمت دومی در تاریخ سینما به آن دست پیدا کرده است: نقطهای از تکامل که فیلم اول در مقابلش کوچک و غیرجاهطلبانه و سردستی احساس میشود. «جان ویک ۲» همان حکمی را برای «جان ویک» دارد که «شوالیهی تاریکی» برای «بتمن آغاز میکند» داشت. یا در مقایسهای بهتر باید بگویم این فیلم پیشرفتی در حد پیشرفت «یورش ۲» نسبت به قسمت اول «یورش» را پیش رویمان میگذارد. در قسمت دوم هرچیز جذابی که در قسمت اول عاشقش شده بودیم، آنقدر بهتر و پرجزی یاتتر ارائه میشوند که بعضیوقتها احساس میکنم قسمت اول چیزی بیشتر از یک دموی تبلیغاتی برای جذب سرمایهی ساخت فیلم اصلی نبوده است.
نه تنها سکانسهای اکشن در قسمت دوم از کارگردانی و کوریوگرافی باشکوهتر و قویتری بهره میبرند، بلکه طولانیتر هم هستند و ریتم فیلم هم خیلی بهتر شده است و حالا در هم تنیدگی اکشنها و صحنههای دیالوگمحور و بیاتفاق، به شکل بسیار یکپارچهتری احساس میشوند و از این طریق این فیلم بزرگترین مشکل قسمت اول را هم برطرف میکند: سیر نزولی اکشنها که عالی شروع میشدند، فوقالعاده جلو میرفتند و کمی در پردهی آخر، مخصوصا در نبرد با رییس مافیای روسی کوبندگی و کیفیتشان را از دست میدادند.
اینجا اما فیلم با افتتاحیهی فوقالعادهای شروع میشود و به مرور فقط بهتر و بهتر میشود و به پایانبندیای میرسد که هم از لحاظ داستانی، ایستگاه پایانی بینظیری برای سفر شخصیتی جان ویک در این فیلم محسوب میشود و هم از لحاظ بدرقه کردن تماشاگران به نفسگیرترین شکل ممکن توی خال میزند.
البته فیلمنامه جذاب به نظر میرسد چرا که دیالوگهایی که نوشته شده به بازیگران اصلی فیلم میخورد، نمونه بارز آن شخصیت کاریزمایتک ویک است که یکی از خونسردترین قاتلهای روایت شده در سینما میباشد. هیچ ترس و ترحمی در چهره او در برابر دشمنان مسلح نمیتوان دید ولی در عین حال عاشق سگی است که از قسمت ابتدایی به همراه خود آورده بود. “کیانو ریورز” به شکل درخشانی از نسخه اول به نسخه دوم، پرشی عظیم در بخش مبارزههای اکشن و نبردهای تن به تن از خود نشان میدهد که یکی از هیاهویهای داستان ناشی از عملکرد کاریزماتیک او در قالب شخصیت جان ویک است.
جان ویک را میتوان خیلی بهتر از قاتلهای دیگر سینمای بیرمق حال حاضر دانست، او “بیرحم”، “بااراده” و مهمتر از همه “انتقامجو” است. بر اساس دیالوگی از فیلم، شخصیت ویک به انتقام گرفتن، معتاد شده و نیاز جدی به کشتن شخصی که او را اذیت کرده را دارد، گویی دوا و درمان روحی او کشتن است آن هم نه برای پول، بلکه برای آسایش روحی و روانی. جان ویک بخش دوم بر پایه اکشنهایی سریع و خشن ساخته شده است که زمینه بزنبهادری شخصیت محوری را فراهم میکند.
سناریو در کنار فرمی که کارگردان به فیلم داده است، سبب شده تا به شکل خودکار، شاهد استفاده بینقص از تکنیکهای کارگردانی توسط استاهلسکی باشیم، یکی از زمینههای مشخص آن استفاده از جلوههای ویژه در کشته شدن شخصیتهای متعدد و در طول فیلم است که زیبا و چشمنواز به نظر میرسد و از کثیفی و بیروح بودن دور است، که این خود بخش بسیار مهمی از روایت درست کارگردان نسبت فیلم میباشد. نکته دیگر، استفاده درست کارگردان از بازیگران است که کیانو ریورز همانند گذشته بسیار درخشان ظاهر میشود و کاریزمایی خاص را به نمایش میگذارد، دیگر چهره جذاب فیلم با بازی “لوئیس رشید لین” همراه است که در قالب بادیگارد و یکی از قاتلین فیلم شناخته میشود، مشاهده مبارزات تن به تنِ سریع و خشن او با جان ویک از سکانسهای جذاب و دیدنی فیلم محسوب میشود که البته در لوکیشنی مناسب از سوی کارگردان انتخاب و ضبط شده است، به بیانی سادهتر فیلم جان ویک پر است از این سبک برداشتها که با اکشنهای خیره کننده، مخاطب را در بالاترین سطح استری و حیرتزدگی نگه میدارد.
دیگر بخش موفق “جان ویک بخش دوم”، موسیقی متن و زمینهای فیلم در سکانسهای اکشن میباشد که تماما با بخشهای پراضطراب خود، هارمونی دارد که از جمله آن میتوان به سکانس کنسرت در رُم اشاره کرد که هم زمان با سکانس اکشن فیلم میباشد، موسیقی که در آن زمینههایی از “راک” دیده میشود و در متن اکشن فیلم گیرا است.
یکی از تکنیکهای کارگردانی در سکانسبندی و تقسیم نیمههای درست فیلم است که نشان از درک درست کارگردان از فضای فیلم و روایت ژانر مشخص شده آن است. فیلم به دو بخش تقسیم میشود که شامل لحظات خارج از هرگونه درگیری و ریتم آرام و دیگری سکانسهای اکشن فیلم است، نکته متمایز کننده که نشان از نگاه جذاب کارگردان به فیلم دارد، آرامش سکانسهای عادی آن و سکوت لذتبخش در محوریت داستان است که خارج از هرگونه سرگردانی و شلوغی اکشن فیلم است اما زمانی که به اکشنهای گسترده فیلم میرسیم، جان ویک به شدت درخشان ظاهر میشود و یادآور فیلمهای اکشن درخشان سالهای دور به حساب میآید، جایی که بهترین خاطرات مخاطبین سینمای واقعی اکشن از آن منشا میگیرد.
یکی از جنبههای فیلم اول که اصلا مو لای درزش نمیرفت بازیِ خود کیانو ریوز در قالب جان ویک بود. خب، شخصا نمیدانم چطور امکانپذیر است، اما قسمت دوم کیانو ریوزی عرضه میکند که از فیلم اول خفنتر است. نمیدانم شاید به خاطر این است که ویک بعد از ماجراهای فیلم اول در اوج آمادگی و تمرکز قرار دارد یا در اینجا با جان ویکِ خشمگینتر و زخمخوردهتری طرفیم یا او در این فیلم در موقعیتهای به مراتب طاقتفرساتر و سنگینتری قرار میگیرد یا شاید هم ترکیبی از همهی اینها با هم. هرچه هست، در این قسمت با نسخهی ترسناکتری از ویک روبهرو هستیم. اگر جان ویکِ قسمت اول در قالب آدمکشی که بازنشستگیاش را رها میکند قرار میگرفت، جان ویکِ قسمت دوم در قالب آدمکشی که اصلا به بازنشستگی فکر نمیکند قرار میگیرد. در نتیجه تماشای جان ویک در حالِ باز کردن راهش از میانِ سیل خروشان و بیانتهایی از دشمنان مسلح بزرگترین جاذبهی تمام فیلم است.
«جان ویک ۲» به ندرت به فیلمی دربارهی نبرد دو نفرهی شخصیت اصلی با فرد دیگری تبدیل میشود. به ندرت رقیب جدیای در مقابل ویک قرار میگیرد. کارگردان در اکثر زمان فیلم با نحوهی قالببندی ویک در مرکز تصویر مدام بهمان یادآور میشود که در سرتاسر دنیای فیلم تعداد کسانی که میتوانند برای مدت زمان بیشتری مرگشان را در مقابل ویک عقب بیاندازند از تعداد انگشتان دو دست فراتر نمیرود. بقیه حکم زامبیهای ناشناسی را دارد که چند صدم ثانیه بعد از وارد شدن به صحنه توسط ویک سرنگون میشوند و اینگونه گلوله و خون و مرگ در تار و پود این فیلم دوخته شده است.
یا صحنهای عقبتر که ویک و کاسیان با کلتهای صداخفهکندارشان در حال قدم زدن وسط جمعیتِ به هم شلیک میکنند را ببینید که اوج خلاقیتِ استاهلسکی است. تیراندازی درست وسط مردم نه تنها خفنبودن این آدمکشها را به مرحلهی جدیدی میبرد، بلکه اضطراب و استرس تماشاگر را به مرحلهی جنونآمیزی میرساند؛ نکند مغز یکی از مردمِ از همهجا بیخبر به خاطر بیاحتیاطی آنها سوراخ شود و همزمان این صحنه ماهیت این آدمکشها را به عنوان کسانی که از چشم دنیای عادی پنهان هستند به زیبایی تایید میکند. یا نگاه کنید چگونه ما تقریبا در همهی سکانسهای اکشن، جان ویک را در محیطهای هزارتوگونه و در حال پایین رفتن از پلهها میبینیم. اگر جان ویک در قسمت اول حکم لولوخورخورهای را داشت که از تاریکی بیرون میآمد و دشمنانش را غافلگیر میکرد، اینبار با مامور سری خدای مرگ طرفیم که یقهی آنهایی را که تاریخ انقضایشان روی زمین تمام شده میگیرد و با خود به اعماق جهنم میبرد و به شخص شخیص مرگ تحویل میدهد.
تماشاگری که تا قبل از این برای پیروزی جان ویک هیجانزده بود، به مرحلهای از انزجار میرسد که دوست دارد جان ویک شکست بخورد. جان ویک شکست بخورد، از این چرخهی تکرارشوندهی مرگبار خارج شود تا حداقل در مرگ به آرامش برسد. تیر خلاص نهایی به تماشاگران جایی است که میبینیم حالا تمام دنیا قصد شکارِ جان ویک را دارند. او نه تنها از سرنوشتش که کشتن است فرار نکرده، بلکه حالا باید آدمهای خیلی خیلی بیشتری را بکشد.
جان ویک نه تنها به آرامش نمیرسد، بلکه حالا باید علیه یک دنیا آدمکش ایستادگی کند. اینکه کاری کنی تماشاگر همزمان از قتلهای ضدقهرمان هیجانزده شده و احساس انزجار کند و برای آرام گرفتنِ قهرمان بیچاره دعا کند، از آن دستاوردهای عجیبی است که فقط یک سری اکشنساز کاربلد میتوانند به آن دست پیدا کنند. دیگر مجموعههای دنبالهدار باید از پایانبندی «جان ویک ۲» درس بگیرند. فیلم نه تنها خط داستانی جاناتان ویک در این قسمت را به تراژیکترین و مناسبترین شکل ممکن به سرانجام میرساند، بلکه طوری زمین بازی را برای قسمت بعدی به هم میریزد که این خود تماشاگر است که برای دیدن دنبالهی بعدی مشتاق میشود، نه سران استودیو. «جان ویک ۲» هرچه از یک دنبالهی اکشن بخواهید (و نخواهید) را برآورده میکند. بالاخره چه فیلم دیگری را میتوانید پیدا کنید که وقتی ویک یکی از دشمنانش را روی استیجِ کنسرت هدشات میکند، مردم تشویقش کنند؟!