قاپ زنی (Snatch) فیلمی جنایی و کمدی به نویسندگی و کارگردانی گای ریچی درمورد محیط جایی زیرزمینی لندن است. قاپ‌زنی ایده، درونمایه و موتیف‌های مشترکی با اولین فیلم این کارگردان، قفل، انبار و دو بشکه باروت دارد و همچنین بازیگران مشترکی مثل جونز و فورد در این دو فیلم حضور دارند.


خلاصه داستان: از زبان مردی روایت می‌شود که در یک باند مافیایی فعالیت می‌کند و برای خریدن یک کاروان از یکسری خانه به دوش باعث می‌شود که یک اتفاق بد برای گروه مافیایی بیفتد و…

مگر در طول سال می شود چند فیلم شگفت انگیز دید؟ یقین داشته باشید که قاپ زنی یکی از محسور کننده ترین کشفهای علاقمندان سینما در سال ۲۰۰۰ است. هرچند در دوره زمانه ای که منتقدان و استادان غربی تمام هم و غم خود برای سنجش یک فیلم را بر نزدیکی آن به واقعیت های ساده و عینی و پرهیز از زبان و ساختارهای پیچیده ی سینمایی گذاشته اند، قاپ زنی در دنیای صنعتی سینما با انگ متظاهرانه بودن به یکی از مطرودین جزایر دور مبدل می شود. با این وجود یکی از بهترین نمونه های معرفی سینماگر مؤلف در عرصه سینمای انگلیس در سالهای اخیر، همین آثار گای ریچی بوده است که علاوه بر برخورداری از مهر فیلمساز، جریانی مستقل را در دنیای سینما پایه گذاری می کنند. در سینمای انگلیس که پس از سینمای آزاد (که خود متأثر از جنبش جوانان خشمگین بود)، هیچ موج واقعی به راه نیفتاده و جریان هنر هفتم به چهره هایی خاص متکی شده است. قاپ زنی می تواند نمونه ای کامل برای دست یافتن به الگوهای روایی و دیداری محسوب شود چون:


۱٫ بدعتهای آن در ساختار دیداری و روایت اثر قابل مشاهده است، نه در سعی در تعریف داستانی بدیع و ناشیانه و ارائه تصویری واقعی و نادیده.


۲.دغدغه آن در زیبایی فیلم قابل رؤیت است، نه در صدور پیام هایی دهان پرکن و انسانی.


۳٫ در عوض تبلیغ کاذب و نخ نمای انسانیت و سقوط به ورطه واقع گریز انسانگرایی، دیدگاهی جدی نسبت به حقایق تلخ اجتماعی از قبیل فساد و خشونت را به نمایش می گذارد.


۴٫ از آن فیلم هایی است که عشق در یکایک نماهایش موج می زند و فیلمی که با عشقی چنین پرشور نسبت به واسطه بیانی سینما ساخته شده باشد لاجرم به دل عاشقانش نیز می نشیند.


مجموعه ی این قابلیت ها باعث شده که قاپ زنی به چنان الگوی قابل اطمینانی بدل شود که بر خلاف اکثر فیلمسازان غریب و نامتعارف سینمای انگلیش در چند دهه اخیر به سمت بیانیه ای انتقادی در زمینه های اجتماعی و سیاسی سوق داده نمی شود.


خط داستانی قاپ زنی بسی ساده تر از تصوری است که بیننده پس از تماشای فیلم دارد: پس از سرقت موفق الماس، شخص خوشگذرانی که حامل محموله ی دزدی است، به عیاشی می رود و کشته می شود. پس از آن در این دنیای دیوانه ی دیوانه ی دیوانه شخصیت هایی متعدد درگیر ماجراهای متعاقب می شوند.


صد البته گای ریچی باهوش تر از آن است که بخواهد با چاشنی پیرنگ های فرعی غیرقابل مهار، این داستان چرخه عبث زندگی پرحرص و آز امروز را گسترش دهد و یکی از آن ملغمه هایی که عمدتاً در دهه های ۶۰ و ۷۰ به عنوان تصویر دنیای دیوانه به شکلی غیرقابل تحمل و لجام گسیخته تحویل مردم می دادند را تکرار کند. زیبایی قاپ زنی از نقطه روایی به جریان موازی و هوشمندانه ی اتفاقاتی باز می گردد که پیرامون شخصیت هایی جذاب و پرداخت شده روی می دهد و هیچ گاه از خط اصلی داستانی خارج نمی شود. پس در توالی سریع آمد و شد زمانها، مکان ها و شخصیت ها انسجام خود را با تکیه بر وحدت موضوعی حفظ می کند و به کلافی سردرگم – مانند واریته های تلویزیونی که نمایش هایی استوار بر خلق موقعیت هایی منفرد و بی ارتباط ساخته می شوند – مبدل نمی گردد. این روایت پرپیچ و خم که در عین پختگی، داستانی تکراری و ساده را به فیلمی جذاب و پیچیده مبدل می کند، از شخصیت پردازی فوق العاده ای بهره می برد.


از برد پیت در نقش مشتزن کولی تا وینی جونز در نقش آدمکش حرفه ای، طیفی گسترده از شخصیت های سینمایی اغراق شده را تشکیل می دهند که به جز یک مورد – سردسته از ریخت افتاده- همه حضوری دلنشین دارند و خود به خود به جذابیت قطعات موازی فیلم می افزایند. هر چند، طیف ماجراها و شخصیت ها نسبت به فیلم اول و تحسین برانگیز ریچی با عنوان «ضامن، خشاب و دولول تازه شلیک شده» به شکلی قابل ملاحظه افزایش پیدا کرده است، قاپ زنی از بلوغ بیشتر فیلمساز حکایت دارد که فیلمش ضرباهنگی سریع تر دارد، از روایتی تکامل یافته تر بهره می برد، در شخصیت پردازی مدرن – در زمان جریان داستان و نه در ابتدای آن – موفق تر عمل می کند و در دیالوگ نویسی جلوه هایی هوشمندانه تر می یابد. استفاده از موقعیت های به وجود آمده از تفاوت لهجه های انگلیسی و آمریکایی و تکلم به لهجه ای مردم فهم تر که از طرفی به طنازی فیلم می افزاید و از طرف دیگر مخاطبان بین المللی بیشتری را هدف می گیرد.


اگر باز هم در فیلم ریچی زنان نقشی ندارند و در حد بازیچه ی مردان باقی می مانند، ترنم آهنگ Lucky Star – یکی از نخستین آهنگ های مدونا، همسر جدید کارگردان – در یکی از صحنه های فیلم، نشان از تغییراتی اساسی دارد که معلوم نیست فیلمساز جوان و مؤلف بتواند از آن آزمون سربلند بیرون بیاید، چون تاکنون همواره معادلات فیلم های خود را بدون احتیاج به پیش فرض زنان در نقش های اصلی تکمیل کرده و به نتایجی قابل قبول دست یافته است.


اما سحر اصلی قاپ زنی در جایی دیگر نهفته است. جادویی که تصاویر فیلم را به وجود آورده و به هم تقطیع کرده است، مهمترین نقطه قوت فیلم به شمار می رود. این تصاویر در برخی مواقع به نمایش شعر گونه ی خشونت منجر می شود (تقطیع صحنه ی ناک داون شدن شخصیت به سقوط او در آب) و گاهی اوقات هجویه هایی تحسین برانگیز در باب خشونت را تصنیف می کند (صحنه درگیری شخصیت وینی جونز با تعدادی دیگر از شرآفرینان در بار)، اما در مجموع برخلاف فیلم های واقعیت گریز و آرمانگرایی که صرفاً می کوشند از مفاهیم دور از ذهن اومانیستی سخن بگویند، تصویری از دنیای کثیف و امروزی ارائه می دهد که در اعماق آن تنها شر به چشم می خورد.


اهمیت قاپ زنی در این است که بدون القای جذابیت به خشونت، با ساختاری حاکی از والایی از دیدگاهی زیبایی شناختی به نمایش جهان معاصر می پردازد.