ماهاویر سینگ پوگات، قهرمان کشتی، به دلیل شرایط زندگی مجبور میشود از تشک کشتی فاصله بگیرد. او که در آرزوی مدال طلا مانده، تصمیم دارد بعد از به دنیا آمدن پسرش، او را در مسیر قهرمانی بیندازد. اما همسر او به جای پسر چند دختر به دنیا میآورد و ماهاویر حس میکند تا آخر عمر باید حسرت مدال طلا را بخورد تا اینکه یک روز به این فکر میافتد چرا نتواند دخترهایش را برای تشک کشتی آماده کند؟ …
یک فیلم جذاب و دیدنی از محصولات جدید سینمای هند که تمام جایزههای سینمایی را مال خود کرد. فیلمی که همهچیز دارد؛ از هیجان و آهنگ و رقص و کشتی تا لحظات احساسی به سبک هندیها. دیگر مگر از یک فیلم چه میخواهیم؟ داستان پرفرازونشیب فیلم جدید امیرخان آنقدر درگیرکننده هست که شما را پای خودش میخکوب و هر بار با رو کردن ایدهای جدید، مسیرش را برای ادامه، هموار و توجه تماشاگر را جلب خودش میکند.
فیلم البته دربارهی مشکلات ورزش کشتی و آدمهای نامربوطی که در صدر فدراسیون کشتی هند نشستهاند و نمیگذارند این ورزش پا بگیرد هم حرف میزند و خب چه چیز بهتر از یک فیلم میتواند گوشزد کند که در هند استعدادهای کشتی زیاد هستند و تنها باید فرصتطلبی و منفعتطلبی را کنار گذاشت و استعدادها را شناخت و بهشان رسید؟ تعجب نکنید اگر سالهای آتی، هندیها در ورزش کشتی، اول آسیا شوند.
خلاصه داستان: ماهاویر سینگ پوگات کشتیگیر سابق تیم ملی هندوستان به دلیل مشکلات زندگی در حالیکه هیچوقت نتوانسته به مدال طلا برسد، مجبور میشود از تشک کشتی خداحافظی کند. سالها بعد در حالیکه ازدواج میکند، آرزو دارد بتواند فرزندان پسرش را برای تبدیل شدن به یک کشتیگیر قهار آموزش بدهد اما همسر او فقط دختر میزاید …
یادداشت: این روزها دیگر کمتر فیلمی پیدا میشود که نزدیک به سه ساعت زمان داشته باشد و خستهکننده هم نشود. آدمها دیگر آن قدر وقت و حوصله ندارند که سه ساعت تمام فیلمی را پی بگیرند. اما محصول جدید سینمای هندوستان، با کلی جایزه و افتخار، جذابتر و نفسگیرتر از آن است که بتوانید حتی یک لحظه چشم از آن بردارید. اثری پر از داستان و خردهداستان و تمهای جذاب که با ریتمی سریع تصویر میشوند. انگار این دو ساعت و چهل دقیقه، به اندازه زمان مسابقه کشتی میگذرد؛ شما و این فیلم، روی تشک با هم مبارزه میکنید و فیلم در شش دقیقه پشت شما را به خاک میمالد و ضربه فنیتان میکند.
مثل هر داستانگوی خوبی، هدف دنگال در همان دقایق ابتدایی مشخص میشود: ماهاویر سینگ پوگات (با بازی مثل همیشه خوب عامرخان) کشتیگیر است. در صحنه آغاز فیلم، جماعتی در قهوهخانه مشغول تماشای مسابقه کشتی یک هندی در المپیک آتن هستند و ماهاویر هم بینشان دیده میشود که با ذوق و شوق، ورزشکار کشورش را تشویق میکند. او مثل هر فیلم هندی دیگری، طی یک جمله که اگر شما عادت به دیدن فیلمهای هندی نداشته باشید به نظرتان شعاری خواهد رسید، از این میگوید که: ورزشکاران ما میتوانند قهرمان شوند اما نه پولی در اختیار آنها قرار میگیرد و نه امکاناتی. در ادامه همین صحنه، متوجه میشویم که ماهاویر خودش قبلاً کشتیگیر بوده: او و یکی از افراد داخل قهوهخانه، از روی لجاجت، تصمیم میگیرند با هم کشتی بگیرند و وقتی صدای گزارشگر تلویزیونی روی تصاویر کشتی گرفتن ماهاویر و رقیبش سینک میشود، طوری که انگار دارد کشتی آنها را گزارش میکند، بهسرعت وارد داستان میشویم. با چند فلاشبک متوجه میشویم که ماهاویر کشتیگیر تیم ملی بوده اما به دلیل شرایط سخت زندگیاش مجبور به ترک تشک شده در حالی که هیچگاه مدال طلا نگرفته و این حسرتیست که او همچنان با خود دارد. این مقدمه سریع، بیننده را برای شنیدن و دیدن باقی داستان آماده نگه میدارد. حالا که ماهاویر خودش نتوانسته برای کشورش طلا بگیرد، آرزو دارد بعد از به دنیا آمدن پسرش، راه و رسم کشتی را به او بیاموزد و او را برای قهرمانی آماده کند. اما گره بعدی همینجا شکل می گیرد: اولین فرزند ماهاویر دختر است. او که ناامید نشده، از همسایهها توصیههایی برای پسردار شدن میگیرد اما دومین فرزند او هم دختر است و سومین و چهارمین فرزند هم باز دختر است! به این ترتیب او قید رویایش را میزند. اما همین جا نویسندههای فیلمنامه مسیر جدیدی باز میکنند: دخترهای ماهاویر که طی یک دعوا با پسر همسایه، حسابی مشتومالش دادهاند، ماهاویر را به این فکر میاندازند که: «طلا، طلاست. چه دختر ببره، چه پسر». و از آن به بعد تصمیم میگیرد با وجود مخالفت همسرش (به خاطر علاقه خودت، زندگی دخترها را خراب نکن) و البته تابوهای جنسیتی جامعهای که زندگی میکند، به دخترها تعلیم کشتی بدهد.
حالا وارد مسیر اصلی ماجرا میشویم. با یک مرور سریع بر آنچه که در ادامه اتفاق میافتد، خواهیم دید که چهقدر چنته داستانپردازی فیلمنامهنویسان پر بوده: آغاز تمرینهای سخت برای دخترها / قهر دخترها با پدر به خاطر بیرحمیاش در تمرین دادن به آنها / بازگشت دوباره دخترها به تمرین با نتیجه اخلاقی داستانک شرکت در عروسی دوستشان که در نوجوانی به اجبار ِپدرش مجبور است شوهر کند / گیتا، دختر بزرگ ماهاویر را در مسابقات محلی شرکت نمیدهد چون دختر است و نمیتواند با پسرها مبارزه کند/ ورود گیتا به تمرینهای تیم ملی / تقابل روش سنتی تعلیمات پدر با روش جدید مربی / گیتا به خودش مغرور میشود تا جایی که با پدر هم مسابقه میدهد / غره شدن گیتا باعث میشود در مبارزههای جهانی ببازد در حالیکه خواهر کوچکترش با تعالیم پدر در مسابقههای ملی پیروز میشود / پشیمانی گیتا و اعتماد دوبارهاش به پدر / تقابل پدر با مربی ناجنس گیتا و … ملاحظه میکنید که فیلم چه پیچوخمهایی دارد و در حالیکه مسیر اصلیاش را فراموش نمیکند، در همین مسیر نکات ریز و درشتی برای جذب مخاطب میگنجاند. و این همان نکتهایست که سینمای هند را با تمام فرازونشیبهایش به سینمای مهمی در دنیا تبدیل کرده است. در همین دوره اخیر جشنواره فیلم فجر که مدت زیادی هم از آن نگذشته شاهد نمایش انبوهی از فیلمها بودیم که با داستانی لاغر و نیمخطی در حالیکه تنها برای بیست دقیقه خوراک داشتهاند تا نود دقیقه کش آمدهاند. علاوه بر اینها،دنگال یک درام ورزشیست و صحنههای مبارزه کشتیاش با آن تدوین عالی و ریتم بالا، حتی اگر در این میان خسته هم شده باشید، سرحالتان میآورد و برای پیگیری ماجرا به شما انرژی میبخشد.
رویاهایمان ما را میسازند و دنگال، پر از انرژی، از همین رویاها میگوید. رویاهایی که شاید حتی محال به نظر برسند. اما در پس همه این حرفها، طبعاً هدف فیلم برانگیختن غرور ملی نیز هست. هدفی که هندیها در اکثر فیلمهایشان دنبال میکنند. در اینجا هم آرزوی ماهاویر برای در دست گرفتن مدال طلا به غرور ملی و بالا رفتن پرچم هند در مسابقههای جهانی پیوند میخورد. نسخهای که نگارنده از فیلم دید، نسخهای پردهای بود و طبعاً سایه تماشاگران داخل سالن سینما وقتی از جایشان بلند میشدند و حرکت میکردند هم روی تصویر پیدا میشد. در صحنههایی که پرچم هند بالا میرفت و سرود ملی پخش میشد، تماشاگر داخل سالن بلند میشدند و مقابل پرده میایستادند. این مصداق همان حس جمعیایست که فیلم برمیانگیزد طوری که بینندههایی با ملیتهای دیگر هم با دیدن این لحظهها حس عجیبی را تجربه میکنند؛ انگار که آنها هم برای چند لحظهای هندی شده باشند.
هندیها در ورزش کشتی آسیا فعلاً حرفی برای گفتن ندارند اما تعجب نمیکنیم اگر چند سال بعد تبدیل به قدرت کشتی آسیا شوند. اگر شدند، تأثیر سینمایشان در این امر را نمیتوان انکار کرد.
زیباترین فیلم هندی که تا حالا دیدم