کمپانی یونیورسال طی سالهای اخیر از سیاستی رونمایی کرده که خود نام « جهان تاریک » را بر روی آن نهاده و به این موضوع اشاره دارد که قرار است در این استودیو فیلمسازی، عناوین ” هیولا محور ” تاریخ سینما بازسازی شوند و رفته رفته در سالن های سینما حضور یابند. بازسازی عنوان « مومیایی » یکی از این عناوین است که حالا به اکران عمومی درآمده و پس از این نیز می بایست منتظر آثاری نظیر « عروس فرانکشتاین » به سینما نیز باشیم تا سهم آثار ” هیولایی ” از استودیو یونیورسال بیش از گذشته باشد.

« مومیایی » عنوانی است که در تاریخ سینما بارها و بارها ساخته شده اما شاید برای مخاطبین عصر حاضر، بیشتر نسخه سال ۱۹۹۹ با بازی برندن فریزر و ریچل وایز مشهور باشد که بعدها تبدیل به یک سه گانه شد. حال پس از سالها قصه جدیدی از « مومیایی » اکران شده که از بابت پرداخت سوژه شباهت هایی به نسخه سال ۱۹۹۹ دارد با این تفاوت که عناصر مطرح شده در فیلم با مباحث روز همخوانی یافته اند.

واقعا داستانی در این فیلم نمی‌بینیم! یک نکته که ارزش بحث کردن داشته باشد. مومیایی مد نظر، «شاهدخت آمنت (سوفیا بوتلا، که گریمی سنگین همچون فیلمپیشتازان فضا: فراسو دارد)»، در فیلمی که درباره یک مومیایی است نقش مکمل را دارد! «تام کروز» فیلم را مال خود کرده.

البته در اثری که «الکس کورتزمن»، دوست نزدیک «جی جی آبرامز» و از نویسندگان دو قسمت از مجموعه فیلم‌های تبدیل شوندگان، کارگردان آن باشد این مسئله دور از انتظار نیست. کروز انتخاب بسیار بدی برای این اثر بوده، البته این موضوع برای سازندگان مهم نیست؛ زیرا او ستاره سرشناسی است که حتی اگر کاراکتر نیک مورتون را همانند کاراکتر اتان هانت بازی کند ایرای ندارد. در واقع کاراکتر دیگری در فیلم نمی‌بینیم. فقط کروز هست و بس! (البته در این فیلم خبری از آن کاریزمای جهانی کروز هم نیست). مومیایی فیلم بی‌دلیلی است.

« مومیایی » در بخش های فنی اثری قابل ستایش می باشد که به لطف بودجه هنگفت و تکنولوژی های جدید کامپیوتری، صحنه های هیجان انگیزی را در با حضور خانم مومیایی رقم می زند. اما مشکل اینجاست که بهانه فیلمساز برای روایت این شلوغی بزرگ، گنگ تر از آن است که مخاطب لذت کاملی از تماشای آن بر پرده نقره ای ببرد.

« مومیایی » نویسندگان فراوانی داشته و از این حیث شاید بتوان مشکلات فیلم را ناشی از ازدیاد نویسندگانش عنوان کرد زیرا علائم چند دستگی در قصه موج می زند و ضعف در روایت چنان مشهود است که به سختی می توان نمره قبولی به آن داد.

فیلمنامه درهم و شلوغ « مومیایی » آبستن اتفاقات هیجان انگیز گوناگونی است که یکی پس از دیگری از راه می رسند و اتفاقاً از کیفیت قابل قبولی هم برخوردار می باشند، اما مشکل اینجاست که هیچ یکپارچگی در میان آنها دیده نمی شود و می توانند به راحتی بصورت پس یا پیش به مخاطب عرضه شوند. آلکس کورتزمن، کارگردان این فیلم که قرار است در مقام تهیه کننده دنیای تاریک کمپانی یونیورسال را بسط دهد، برای حل مشکل گسستی فیلمنامه، اثر را به دو قسمت تبدیل کرده، قسمت نخست غافلگیری نیک و دوستانش از حمله بانوی مومیایی و سپس شنیدن توضیح درباره بروز این اتفاقات و دوباره تکرار این روند!

در واقع فیلم خود را از هرگونه توضیح در قالب تصویر مبرا نموده و بصورت مستقیم آنچه که مخاطب می بایست درباره دلایل رفتار خشونت آمیز مومیایی بداند را به او توضیح می دهد.

تام کروز تلاش کرده است تا در نقش نیک مورتون، جذاب ظاهر شود، اما بازی او بیشتر به یک قهرمان خسته و البته خشن شباهت دارد. این مسئله که اقدامات مورتون در طول فیلم خودخواهانه هست یا خیر، یکی از سوالات اصلی ایجاد شده در فیلم می باشد، اگر چه کروز در اندازه نقش خود قابل قبول ظاهر شده است، اما اگر همین فیلم در دهه ۸۰ یا ۹۰ میلادی با بازی او ساخته می شد، احتمالا شاهد تام کروز بهتر و جذاب تری در آن می بودیم.

شخصیت جنی هالزی با بازی آنابیل والیس یکی از شخصیت های اصلی فیلم و ترکیبی از عشق، پریشانی و علاقه است، موضوعاتی که همه ثابت می کند باید یک مرد، قهرمان فیلم باشد. در همین حال نیز باید به شخصیت کریس ویل با بازی جیک جانسون اشاره کرد که در مواقع لازم، از آن برای پیش برد فیلم استفاده شده است و این بازیگر نیز که تجربه بازی چنین نقش هایی را در کارنامه خود دارد، به خوبی از پس آن برآمده است.

شخصیت هایی که برای « مومیایی » در نظر گرفته شده اند، شامل شخصیت اصلی داستان به نام نیک می باشد که با توجه به حضور تام کروز ، وضعیت مشخصی دارد و برگرفته از حال و هوای او در آثاری نظیر « لبه فردا » و « جک ریچر » می باشد. اما فیلم شخصیت های مکملی هم دارد که فاقد کارایی مثبتی در فیلم می باشند از جمله شخصیت جِنی که تنها بهانه ای است برای نقل مکان نیک از یک سو به سوی دیگر! در واقع سازندگان ترجیح داده اند تا پرداخت کلاسیکی را متوجه شخصیت اصلی زن نمایند و جمله تاریخی آرنولد شوارتزنگر را یادآوری نمایند که معتقد بود : « زنان در فیلمهای اکشن دست و پاگیر هستند! » دیگر شخصیت فیلم که فردِ همراه نیک می باشد، وظیفه بامزه بودن در هر شرایطی را دارد با این توضیح که شوخی های او به ندرت می گیرد و همین مسئله باعث شده تا حضور او بی ارزش باشد و البته یادآور حضور جان هانا در نسخه سال ۱۹۹۹ نیز باشد که البته نسبت به جانسون، به مراتب توانایی بیشتری به جهت اضافه نمودن بارِ کمیک فیلم داشت. در فیلم یک راسل کرو هم وجود دارد که مشخص نیست در این فیلم چه می کند!

با تمام تفاسیر، نا امید کننده ترین بخش فیلم، جنسیت شخصی منفی آن می باشد. در حالی که داستان گذشته این شخصیت قانع کننده است، فیلم باعث می شود تا او بدون در نظر گرفتن جنسیتش برای نیک و خدای مرگ مصر برنامه داشته باشد. همچنین باید به این مسئله توجه داشت که تفاوت زیادی بین استفاده از یک زن به عنوان تبه کار برای عملیات های تبه کارانه در جاهای مختلف تا استفاده از او به عنوان یک شخصیت منفی شیطانی بزرگ وجود دارد و از طرفی نیز، وقتی شخصیت قهرمان فیلم یک مرد است، به ناچار بین این دو درگیری به وجود می آید که این مسئله یکی از اساسی ترین نقطه ضعف های فیلم مومیایی می باشد که به انتخاب نویسندگان فیلم بر می گردد.

در پایان نیز می توان گفت که فیلم مومیایی از لحاظ بخش هیولایی و باز آفرینی یک عنوان کلاسیک، خوب ظاهر شده است، اما مطمئنا این فیلم نه بهترین عنوان سال و نه بهترین فیلم تام کروز است. و توصیف آن به عنوان یک فیلم نسبتا خوب شروع کننده دنیای سینمایی تاریک کمپانی یونیورسال پیکچرز کاملا معقول به نظر می رسد.