« زن شگفت انگیز » نام شخصیت اَبَرقهرمانی است که پس از سالها بار دیگر با عنوانی مستقل روانه سینما شده است. این شخصیت که متعلق به کمپانی DCمی باشد، نخستین بار در سال ۱۹۴۱ معرفی و در آثار مصور مشاهده گردید. در آن زمان این شخصیت بیشتر به دلایل فمینیستی پا به عرصه اَبَرقهرمانان گذاشته بود و اتفاقاً در ارائه پیام خود نیز تا حد زیادی موفق بود. خالقین این اَبَرقهرمان برخلاف دیگر همتایانش، ویژگی های فوق العاده و گذشته پرباری را برای شخصیت پردازی او در نظر گرفته اند که او را تبدیل به یکی از قدرتمندترین اَبَرقهرمانان دنیای کمیک می کند.
در تعریف ویژگی های او می توان به قدرت بالای ضربات و بدن او اشاره کرد که رقیبی در این زمینه ندارد و سرآمد است. البته گفته شده که اگر دستبند او به دست مردی بسته شود، قدرت او هم از بین خواهد رفت! زن شگفت انگیز همچنین به خوبی « سوپرمن » پرواز می کند و سرعتش نیز دست کمی از « فلش » ندارد. قابلیت خوددرمانی وی نیز نامیرا بودن او را تضمین می کند و در نهایت تسلط او به تقریباً تمام زبانهای عهد قدیم و مدرن کنونی ( به جز فارسی… حداقل تا امروز! ) نیز این نکته را عیان می سازد که او از هوش سرشاری نیز برخوردار است.
داستان فیلم «زن شگفت انگیز» به کارگردانی پتی جنکینز از پایان فیلم «طلوع عدالت» آغاز میشود. به نظر میرسد که آقای وین در حال جمعآوری گروهی تحت عنوان “لیگ عدالت” است و عکسی از گذشته “پرنسس دایانا” را پیدا میکند و برای او به پاریس، فرانسه میفرستد. دایانا با مشاهده عکس، با توجه به نام بروس که در آن نوشته شده، باید داستانت را برایم بگویی، به خاطرات خود سفر میکند و مخاطب نیز به مدت دو ساعت و ده دقیقه با او همراه میشود. دایانا دختری خردسال در سرزمین “اسکمیرا” میباشد که از همان کودکی علاقهی خود را به مبارزه از نوع جنگجویان زن آماوزنی را نشان میدهد، او میخواهد تا مبارزه کردن را یاد بگیرد ولی در ابتدا از سوی مادرش، ملکه آمازون ها، “هیپولیتا” مخالفت صورت میگیرد ولی در نهایت با چند دیالوگ مشکوک از هویت واقعیِ پرنسس خانم، دایانا تحت تعلیم، “آنتیئوپی” قرار میگیرد.
او میآموزد تا در روزی که در حال آزمودن خود میباشد، با هواپیمای در حال سقوطی رو به رو میشود. دایانا، خلبان آن را نجات میدهد. “استیو ترور” با بازی کریس پرت، جاسوسی آمریکایی میباشد که برای سرویس اطلاعات بریتانیا کار میکند و حامل اطلاعات مهم و خطرناکی است. او به دایانا و آمازونیها خبر جنگ جهانی اول یا جنگ نهایی را میدهد و دایانا نیز مصمم است تا وارد جنگ شده و با آریس، خدای جنگ رو به رو شود تا با شکست دادن او، مانه جنگ و مرگ انسانهای بیگناه بیشتری شود …
قبل از پرداخت به کارگردانی، مهمترین نقطه و اوج کارکرد فیلم «زن شگفت انگیز»، داستانی است که به شکل عجیبی در طول دو ساعت و بیست و شش دقیقه، مخاطب خود را سر زنده نگه میدارد، یعنی خستگی در مخاطب دیده نمیشود، پیچش داستان یا سناریو فیلم که توسط “آلن هاینبرگ” نوشته شده است، قابل توجه و مهم میباشد. فیلم از چند بخش تشکیل شده و بر اساس سناریو نوشته شده برای شخصیت اصلی، دایانا در طول مدت زمانی که فیلم روایت میشود، در هر مرحله از حضورش در دنیای انسانها، چیز جدیدی میآموزد، “آشنایی با انسانها”، “نجات جان انسانها”، “کنترل خشم”، “اعتقاد به چیزی بزرگتر از انتقام”، “عشق” و …، از این رو، فیلم جنکینز ساختهای قابل توجه در بخش لایهبندی شخصیت پرنسس دایانا میباشد. از سوی دیگر، «زن شگفت انگیز» ساختهای ابهامزدا در گونه طنز سینمای دیسی به شمار میرود.
اکثرا عنوان میشود که دیسی دنیای تیره و تاری دارد و شوخیهای مارولی به سبک و سیاق آن نمیخورد. خب، فیلم «زن شگفت انگیز» اثباتی بر اشتباه بودن این ادعا میباشد. درست است که در بخشهای پایانی فیلم خبری از شوخیهایی از جنس مرد آهنی نیست ولی در بخش ابتدایی فیلم، هنگامی که استیو ترور و دایانا همراه میشوند یا با یکدیگر ملاقات میکنند، با دیالوگهای کنجکاوانه و بزرگسال محور فیلم، ناخودآگاه طنزی قابل توجه را برای مخاطب به همراه میآورند و چنین نگارشی در بخش فیلمنامه و استفاده هنرمندانه کارگردان از سناریو و خواسته استودیو دیسی، بسیار موفق و قابل ستایش است.
کارگردان فیلم، در ساخت و پرداخت واندر وومن بسیار موفق بوده که شاید زن محوری فیلمش و درک درست او از جایگاه دایانا و تلاش او برای اثبات به عنوان قهرمانی از گذشته و جامعه مردانه آن زمان، حسی درست از فیلمسازی را به او داده باشد، به طور مثال فیلم در بازه زمانی روایت میشود که زنان بریتانیا در تلاش بودند تا حق رای را برای خودشان از مردان قدرتمند جامعه، بگیرند و در چنین فضا و اتمسفری، زنی قدرتمند و با ویژگیهای منحصر به فردی ظهور پیدا میکند و از مردان هم سطح خود پیشی میگیرد و اکنون مردان در پیروی از او قرار میگیرند که این موقعیت در سکانس نبرد بین زن شگفت انگیز و نیروهای آلمانی در خاک فرانسه قابل مشاهده میباشد، جایی که شاهزاده دایانا در محل ناقوس کلیسا قرار میگیرد و بر مردان و زنانی که نجات داده، نگاه مراقب و غرور آفرینی میاندازد.
در کنار گال گدوت که بازیِ خوبش در قالب زن شگفت انگیز قابل درک است، “کریس پرت”، ستاره مجموعه فیلمهای پیشتازان فضا دیده میشود. کریس پرت، یکی از با احساسترین بازیهای دوران بازیگریاش را به نمایش گذاشته است (جدای از فیلم «بهترین ساعات») و به همین خاطر حضور عاشقانه او در دوان تلخ جنگ جهانی، سبب شده تا فیلم «زن شگفت انگیز» حس و حال فیلم استودیو مارول، «کاپیتان آمریکا» را یادآور شود. جایی که هر دو فیلم به بیان عشق از دوران جنگ میپردازند و هر دو ستایشنامهای از دوستی و نبرد با شرارت حتی اگر به قیمت از دست دادن، مهمترین خواسته و دارایی بشر یا قهرمان باشد.
موسیقی متن فیلم برای آنهایی که فیلم «طلوع عدالت» را دیدهاند، آشناست. موسیقی با آن حس و حال، زئوس محوریاش که برای طرفداران دیسی یادآور پایانبندی تلخِ «طلوع عدالت» است، دقیق و مناسب با رتیم و سکانسهای به کار رفته «زن شگفت انگیز» میباشد، البته موسیقی متن فیلم گستردهتر از ترکی است که در «طلوع عدالت» پخش شده است و به همین جهت، با قطعات بیشتری از ساخته “روپرت گرگسون-ویلیامز” آشنا میشویم. البته قطعه معروف مربوط به شخصیت یا کارکتر واندر وومن، توسط هانس زیمر طراحی و نوشته شده است اما جدای از آن، موسیقی اکشن محور و گاها عاشقانه «زن شگفت انگیز» بیشترین اثرگذاری خود را در تطبیق با تدوین خوبِ فیلم توسط “مارتین والش” نشان میدهد.
قطعا عوامل تهیهی زن شگفتانگیز، از عاقبت فیلمهای پیشین دنیای دیسی تجربه کسب کردهاند و به همین دلیل تغییراتی را در سبک و لحن اثر خود اعمال کردهاند. شاید بتوان این فیلم را به آثار مارول شبیهتر دانست تا دیسی (دست کم با توجه به آثار اخیر دیسی). زن شگفتانگیز، تاریکیِ تصویرشده توسط کریستوفر نولان را به ارث برده ولی با عنصر رومانتیک و شوخطبعی ظریف، آن را لطیفتر ساخته.
افسون و دلربایی موجود در صحنههای دونفرهی استیو و دایانا خصوصا هنگام رسیدن دایانا به لندن، شایان ذکر است. فیلم خودش را جدی میگیرد ولی نه آنقدر جدی که نتواند شوخیهای گاه و بیگاهش را مطرح کند. این اولین محصول دیسی است که واقعا خوب از آب درآمده. این اثر همچنین به هدف سخت خود که ایجاد بار عاطفی منحصربفرد میباشد دست یافته (تا این که بخواهد با تصاویر مخاطب را راضی کند). هدف تیم خلاقانهای که پشت زن شگفتانگیز وجود دارد، این نبوده که یک اثر تجاری صرف مانند سایر آثار اقتباس شده از کامیک بوک ها بسازند و باید گفت کاملا به هدف خود دست یافتهاند.
شاید جانسختهای مارول هم از تماشای زن شگفتانگیز، صرف نظر از این که محصول کمپانی رقیب میباشد، به وجد بیایند. ممکن است یک عشق سینمای معمولی به رجزخوانیهای این دو کمپانی فیلمسازی توجهی نداشته باشد، اما علاقه و عشقورزی به مارول نمیتواند هواداران کتابهای کامیک را از تحسین محصول درخور توجه دیسی باز دارد (و بالعکس). اگر تقلید، خالصانهترین شکل تملق باشد، مارول باید از ساخت زن شگفتانگیز ابراز رضایت کند، چرا که بسیاری از نشانهای سبکی این کمپانی را داراست (شباهت زیادی هم به بازگشت جدای دارد که توضیح بیشتر منجر به لورفتن داستان میشود). صرف نظر از واکنش طرفداران دوآتشهی مارول به زن شگفتانگیز، سایر مخاطبان میتوانند خاطرجمع باشند که حداقل یکی از فیلمهای تابستان ۲۰۱۷ اثری به یادماندنی و قابل توجه است.