«مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» مانند دیدن دو فیلم با یک بلیط است. اولی درباره ی یک دانش آموز خجالتی و غیراجتماعی سال دوم دبیرستان است که با مشکلات نوجوانی دست و پنجه نرم می‌کند، در حالیکه سعی می‌کند کارآموزی‌اش را حفظ کند. دومی درباره‌ی یکی از دوست‌داشتنی‌ترین و نمادی‌ترین ابرقهرمانان کمپانی مارول (Marvel) است که سرانجام به جهانی باز می‌گردد که در آن سایر قهرمانان این کمپانی نیز زندگی می‌کنند. اگر «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» شش ماه پیش منتشر شده بود ممکن بود نسبت به آن دید بهتری داشته باشم.

اما از آن زمان ژانر ابر‌ قهرمان متحمل تغییر بسیار مهمی شده که حاصل از دو عنوان «لوگان» (Logan) و ‌«زن شگفت‌انگیز» (Wonder Woman) است که ورق بازی را برگرداتده ‌اند. اکنون آنچه که داستان کلی «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» را فرم می‌دهد سطح انتظارات را برآورده نمی‌کند. فیلم کهنه به نظر می‌رسد.با وجود اینکه داستان پیتر پارکر لذت بخش است، این تنها بخشی از چیزیست که فیلم ارائه می‌دهد.

هر بار که پیتر لباس مخصوصش را به تن می‌کند ما دقیقا می‌دانیم که قرار است چه اتفاقی رخ دهد، مو به مو. فیلم الهام بخشی خود را ازدست داده است.حتی “اتفاق غیر منتظره‌‌” بزرگ فیلم بیشتر لایق یک خنده ی جزئی است تا بازماندن دهان – مثل این است که آن را از دل یک فیلم آبکی بد بیرون کشیده باشند.

این فیلم ششمین فیلم مرد عنکبوتی است.طرفداران مارول خواهند گفت این اولین فیلم مرد عنکبوتی است که در دنیای سینمایی مارول (به اختصار MCU) رخ می‌دهد که درست است. در نتیجه ی قراردادی بین سونی و دیزنی، کاراکترها می‌توانند به اشتراک گذاشته شوند.

که این امر باعث شده این ورژن از مردعنکبوتی (با بازی «تام هالند») ناشیانه و به زور در فیلم «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» جا داده شود و شانسی برای «تونی استارک» (Robert Downey Jr)، «هپی هوگن» (Jon Favreau) ، «پیپر پاتز» (‌Gwyneth Paltrow) و کاپیتان امریکا (Chris Evans) بوجود آورده که در مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» حضور یابند. با وجود اینکه حضورشان عالی است (هم سطح «Deadpool» برای بهترین «post-credits sequence» در یک فیلم مارول)، مردآهنی بیشتر به عنوان یک خدای ماشینی عمل می‌کند که حضورش در این فیلم طوری طراحی شده که به ما یاد آوری کند که، بله، مرد عنکبوتی به خانه بازگشته است.

این فیلم بطور بحث برانگیزی بهترین فیلم مرد عنکبوتی بعد از فیلم شماره ی دو است.البته این حرف احتمالا چیز زیادی نمی‌گوید: «مردعنکبوتی ۳» افتضاح بود. مسئولین اجرایی استودیو در دستیابی به اهداف اصلی «سم ریمی» ناموفق بودند.

دو فیلم بازسازی شده‌ی «اندرو گارفیلد» غیرعاقلانه بودند، ضعیف ساخته شده بودند و در حد انتظار نبودند اما خوشبختانه «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» کمی آن را جبران کرد. اما در مقایسه با دو فیلم اول «ریمی» ناامید کننده است. «ریمی» در مقایسه با جان واتس (و شش فیلم‌نامه نویس معتبر) در ساخت فیلم ابرقهرمانی بهتر عمل کرده است. طرفداران و منتقدین گفته اند که فیلم جدید حس و حال فیلمهای «جان هیوگز» را دارد. این حس هست اما من با این که «ریمی» در دو فیلم اول هم گل کاشته است، مخالفم. آیا مردم فراموش کرده اند که پیتر چطور در عشق مری‌جین می‌سوخت و چطور این عشق با آن بوسه‌ی وارونه‌ی نمادین در باران به اوج خود رسید؟ ‌«مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» آن لحظه را ندارد.

این فیلم بطور بحث برانگیزی بهترین فیلم مرد عنکبوتی بعد از فیلم شماره ی دو است.البته این حرف احتمالا چیز زیادی نمی‌گوید: «مردعنکبوتی ۳» افتضاح بود. مسئولین اجرایی استودیو در دستیابی به اهداف اصلی «سم ریمی» ناموفق بودند. دو فیلم بازسازی شده‌ی «اندرو گارفیلد» غیرعاقلانه بودند، ضعیف ساخته شده بودند و در حد انتظار نبودند اما خوشبختانه «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» کمی آن را جبران کرد. اما در مقایسه با دو فیلم اول «ریمی» ناامید کننده است. «ریمی» در مقایسه با جان واتس (و شش فیلم‌نامه نویس معتبر) در ساخت فیلم ابرقهرمانی بهتر عمل کرده است. طرفداران و منتقدین گفته اند که فیلم جدید حس و حال فیلمهای «جان هیوگز» را دارد. این حس هست اما من با این که «ریمی» در دو فیلم اول هم گل کاشته است، مخالفم. آیا مردم فراموش کرده اند که پیتر چطور در عشق مری‌جین می‌سوخت و چطور این عشق با آن بوسه‌ی وارونه‌ی نمادین در باران به اوج خود رسید؟ ‌«مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» آن لحظه را ندارد.

ارول که بالاخره توانسته در تولید سینمایی « مرد عنکبوتی »ِ نیز سهمی داشته باشد، مانند سیاست های اخیرش در ساخت آثار اَبَرقهرمانی، تا جایی که امکان داشته سعی کرده شخصیت اصلی داستان را به یک انسان عادی همانند مخاطبین فیلم نزدیک کند و همچنین موقعیت های کمیک فراوان هم در داستان بگنجاند تا « مرد عنکبوتی » بیشتر از هر زمان دیگری شبیه به یک اثر کاملاً مارولی با سیاست های آشنای این شرکت باشد. بطور کل قسمت جدید « مرد عنکبوتی » که تا پیش از این یک اثر اَبَرقهرمانینسبتاً مستقل محسوب می شد، حالا از فرمول های رایج این کمپانی پیروی کرده که منجر به از دست رفتن خلاقیت شده است. البته صحنه های اکشن فیلم شلوغ و پر زد و خورد هستند و جلوه های ویژه آن نیز راضی کننده است، اما با به پایان رسیدن فیلم، تصویر ماندگاری از آن در ذهن مخاطب باقی نمی ماند.

اما فارغ از قواعد کلی ژانر اَبَرقهرمانی که گریبانگیر سری جدید « مرد عنکبوتی » هم شده، ویژگی مثبتی هم در روند جدید ایجاد شده و آن توجه به شخصیت ها و به تصویر کشیدن بُعد انسانی پیتر پارکر می باشد. در « مرد عنکبوتی : بازگشت به خانه » پیتر پارکر خیلی در قید و بند نجات دنیا و تبدیل شدن به یک اَبَرقهرمان نیست و بیشتر در پی بدست آوردن تجربه های نوجوانانه ای است که در قسمت های قبل نادیده گرفته شده بود. اگر در قسمت های قبل به تصویر کشیدن مدرسه بهانه ای برای آغاز یک درگیر میان پارکر و بچه های مدرسه بود، در این قسمت این روند تغییر کرده و او ارتباط بیشتری با افراد هم سن و سال خود برقرار کرده تا تصویر واضحی از یک نوجوان را ارائه نماید و بطور کل، شخصیت پیتر پارکر تبدیل به یک نوجوان سر به هوا شده که رفته رفته مفهوم قدرت را درک می کند و مسئولیت پذیر می شود.

دشمن مرد عنکبوتی این بار فردی عجیب و زننده به نام «لاشخور» (Vulture) است (Michael Chernus). یک جانور لاشخور قراضه که به اندازه ی کافی خوش شانس بوده که به تکنولوژی بیگانه دست یابد، «لاشخور» (Vulture) یک فروشنده ی سلاح‌های ابرقدرت در بازار سیاه است. به همراه نوکرانش، Tinkerer و دو Shoker (Logan Marshall-Green و Bokeem Woodbine)، لاشخور سرقت‌هایی مسلحانه از هدف‌های باارزش را ترتیب می‌بیند تا فهرست اموال خود را افزایش دهد. این زمانیست که مردعنکبوتی وارد ماجرا شده و چون تونی استارک موقتا سرش شلوغ است، پیتر مجبور می‌شود به تنهایی با لاشخور مبارزه کند.

صحنه های جنگ کمتر تاثیر گذارند. واتس حس خوبی برای طراحی آنها ندارد و به همین خاطر خیلی آشفته به نظر می‌آیند (مرزی و متناقض). به همین خاطر نتایج به سادگی قابل پیش بینی اند اما این موضوع آنقدرها هم مانع بزرگی نیست.

CGI نامتقارن است – بعضی جاها خوب و بعضی قسمتها طوریست که انگار از زیر کار در رفته اند ( نمایش مردعنکبوتی که درهوا تاب می‌خورد و تصویر جمعیت از بالای اثر تاریخی واشنگتن) که برداشت هایی شبیه بازی های ویدیویی داشت. موسیقی «مایکل جیاچینو» ضعیف و اقتباسی است. اگرچه به خاطر استفاده مفید از آهنگ انیمیشن مرد عنکبوتی به او امتیاز مثبت می‌دهم، تم اصلی او بیش از شباهتی گذرا به موسیقی فیلم جیمز باند ساخته‌ی «جان بری» و «مونتی نورمن» دارد (فکر میکنم پرسیدن اینکه آیا این کار بدی است یا نه عادلانه باشد).